فرضیه
به نظرم اون لحظه ای که آدم از خودش متنفر میشه از افکار و رفتار و حتی بودنش تو دنیا متنفر میشه جزء بدترین لحظه های عمره
+از تیر ماه 93 :(
من داشتم همه چیز رو فراموش میکردم داشتم خودم میشدم،تهی از هر فکر و خیالی ولی چرا یه حس پوچ رو به من القا کردن نمیدونم ... خودم تو زندگیم اشتباه زیاد داشتم ولی این که دیگران باعث اشتباه کردنم بشن عذاب آوره
+با روشنک حرف میزدم ...میگفت ما در یک مسئله ی خاص شانس نداریم
اما به نظرم چند ده درصد از این بدشانسی خودمون و اطرافیانمونیم
من هر روز به نقض شدن این فرضیه فکر میکنم که قطعا اگر اتفاق بیفته فکرم بدجور مشغول میشه
+پری از اون آدماییه که خیلی کمن تو زندگیم از آدم های دوست داشتنی کم یاب...حتی صداش انرژی مثبت داره... هر وقت بدجور دلگیرم انگار خدا میفرستتش بهم انرژی بده :)
پ.ن: خدایا هوامو داشته باش
هوای خودمو
خودتو
خودشو