قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

از نوزدهِ دهِ نود و چهار تا امروز...

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ق.ظ

روزهایی که گذشتند 

و مرا سرِ ذوق نیاوردند

روزهایی که نا امیدم میکردند از خودم...از خیلی چیز ها

از عوض شدنم در این مدت

آن سوء تفاهم که همه ی روزهایم را متاثر کرد

روزهای خستگی

خمودگی

بی حوصلگی

روزهای اضطراب 

دل نگرانی

روزهای خبر های بد

همین چهل روز قبلِ کنکور

و دیگری اش همین مردادِ نود و پنج

[ روزی که از دلتنگیم برای مهربونترینم گفتم،و استخاره ای که بد اومد...وقتی به این فکر میکردم که تاوانِ چیو پس دادم تو یک سال و نیمه...وقتی ازش ایمیل اومده بود تو روزایی که واقعاداشتم به زورم که شده فراموشش میکردم و من به خاطرِ پرینتِ یه کارت وارد ایمیلم شدم و ریکوئست رو دیدم و هنگ کردم و اکسپت نکردم...که واقعا مُکدر شدم از این یه سال و نیم...روزی که عمه اومد خونمون و دوباره اون مباحثِ مسخرهرو در حضورِ من عنوان کرد...و من فقط بغض کرده بودم از این همه تناقض...روزی که جوابِ کنکورم اومد و من ناامیدوارانه سعی کردم روحیمو حفظ کنم و ادامه بدم راهمو و سعی کنم دریچه ی جدیدی باز کنم به این زندگی...] 

حالا آمده ام که اینهارا جایی ثبت کنم که یادم نرود این روزهارا

و بنویسم که در ذهنم حک شود...که سعی میکنم از همین روزها آدم تازه ای درمن شکل بگیرد

یک آدم که سعی میکند زندگیش را بسازد

امروزبا خودم فکر میکردم :"همه ی آدم ها در وجودشان با چیزی میجنگند"

پ.ن: اتفاقات زیاد افتاده در این چند ماه ولی...بگذریم

آخرین یکشنبه ی تابستان

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۸
آفتاب ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی