لابد ما مفید نبودیم
وگرنه برایمان نامه مینوشتی
پ.ن:
یارا تو هم هوای ما دارا
لابد ما مفید نبودیم
وگرنه برایمان نامه مینوشتی
پ.ن:
یارا تو هم هوای ما دارا
دلتنگ روز هایی هستم که هیچوقت نیامدند...
هوای این بی هوایی را داشته باش بانو....
تولدتان مبارک بانوی مهر
بعدا نوشت: السلام علیک یا فاطمه المعصومه
امروز هجده سالم تموم شد...
برای اولین بار میخوام آرزوم تحقق آینده ای که دوست دارم نباشه
خدایا میخوام آرزو کنم که همیشه خیر ترین راه هارو بهم نشون بدی و چشمم رو ببندی که بیراهه هارو نبینم
خودت و خودم خوب میدونیم تو این یه سالی که گذشت چه بیراهه ها که نرفتم و دوباره مجبور شدم دور بزنم کل راه رو برگردم و از یه اتوبان دیگه برم ...
خدایا کمکم کن
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم اشف کل مریض
حسبنا الله و نعم الوکیل
خدایا وکالت منو قبول میکنی؟
یه وقتا آرزوهاتو ازت با زور میگیره
خدا از بنده هاش گاهی کمی مجذور میگیره
زیر نویس : اکتفا میکنم به همان "تو قلب من یه امپراتوره
تسلیم میشه چون که مجبوره"
" گفت هر خواستنی عین توانایی نیست"
شعر نوشت 1: آه آدم دلش که پر باشد دوست دارد به کوچه ها بزند
شعر نوشت2: " من پادشاه مقتدر کشوری که نیست"
زهرا نوشت: خدایا از ته دلم میخوام کمکم کنی یا ایهاالقریب
سال پیش حوالی همین روزها:
هر روز دست رویاهایم را میگرفتم و دوتایی تمام گوشه های روز های آینده را قدم میزدیم
از عکس گرفتن از آن شاخصه ی معروف بعد از عیادت فاطمه قبل لز عملش
تا آن تابلو در بیمارستان پارسیان که کنارش ایستادم و عکس گرفتم
و بعد از آن...
امسال این روزها:
فقط میدوم که نمیدانم برسم یا نرسم...نمیدانم
راستی من چرا هیچ وقت به مقصد نمیرسم؟!
همیشه در میانه ی راه یا گم کرده ام یا رها کرده ام یا ... یا گمم کرده اند یا رهایم کرده اند...
یا بی خیال همه چیز تمام رفته هارا برگشته ام...دست از پا دراز تر!
از دورویی
متنفرم از اینکه خودم را خوب نشان بدهم که یکسری آدم گول بخورند و دوستم داشته باشند و هوادارم باشند
دلم پر است...
از رویاهای دم دست دور دست
پ.ن: برگرفته از وبلاگ یک لحظه لطفا