امان از روزها
شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۰۰ ب.ظ
صبح ها... امان از صبح ها
تقریبا هر روز صبح زود که از خواب پا میشم ...هر روز... اینسوال رو از خودم میپرسم که داری با خودت و جوونیت و شوق زندگیت چکار میکنی؟
با روح و روان و معده و پوست و موت داری چکار میکنی؟
با بهترین روزهای جوانی داری چکار میکنی؟
میدونی بدیش اینجوست که میدونم این راه ... راه غلطیه حداقل ترین چیزی که ازم میگیره سلامتی و روح و روانمه
ولی چکار میشه کرد ...
مجتبی شکوری میگفت تا شروع میکنی جهان با تمام زورش عدم فطعیتش رو بهت نشون میده
راست میگفت و راستش اینه که من آدم این مسیر نبودم ...
فرض کن این راهی که دارم میرم سوهانه و خودم ناخن ... ذره ذره دارم تموم میشم
عدم قطعیت جهان با تمام زورش داره خودش رو ثابت میکنه
و من ذره ذره ازم کم میشه
نمیدونم دارم با خودم چکار میکنم
همه ی ۸ ساعتی که اینجام... کل تایم خونه... همش استرسه ...
۰۳/۰۳/۰۵
سلام سلام سلام.....
اما به راستی جوون هایی که اونجایی که تو کار می کنی کار نمی کنن چگونه زندگی می کنند ؟
آیا اصلا جوانی می کنند ؟
آیا اصلا شخصی در عالم هستی وجود داره که معتقد باشه جوونی کرده ؟
+ سعدی اگر که عاشقی کنی و جوانی....... :)