قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی

پریروز یکی از بدترین روزهای زندگیم بود 

اگر به یک رشته وصل بودم اون رشته هم بریده شد 

حالا دوباره اون حملات پنیک و اون میل به خوابیدن های ادیکتیو برگشتن ، تازه از شرشون خلاص شده بودم 

علیرضا امروز یه چیز نوشت که حس کردم شاید تو جهان اون امروز همدرده 

:"همیشه زود خسته شدم 

زود کم آوردم 

زود وا دادم 

کم جنگیدم " 

هم خسته ام ، هم وا دادم ، هم از درون و بیرون شکستم ، هم کم آوردم ، این دوره از زندگیمو خیلی بد شروع کردم 

به افتضاح ترین حالت ممکن 

بدجور حالم بده و ترسیدم و اضطرابم برگشته 

دقیقا حال علیرضام دوست ندارم دیگه هیچ کاری کنم 

به شدت خسته ام 

روانم مخدوشه 

معنای وا دادگیو دارم با جونم لمس میکنم

پ.ن: امیدوارم باعث این حالم به همین درد گرفتار شه یکروز 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۱ ، ۲۱:۱۱
آفتاب ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۶:۳۹
آفتاب ...

تو پناهگاه منی 

هنگامی که راه ها با همه وسعتشان درمانده ام می‌کنند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۲۷
آفتاب ...

اینجا امید را سربریده اند 

خرداد مغموم ۱۴۰۱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۹
آفتاب ...

پناه بر شما از هجوم فکر های بی امان 

پناه بر دعاهاتون ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۲۶
آفتاب ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۴
آفتاب ...

علیرغم آدم هایی که فکر میکنن زندگی تحت کنترل و ارادشونه 

من کاملا برعکسم 

دیشب ، حرف ها و اتفاقاتش آشفته ام کرد 

کل دیشب رو خواب میدیدم 

چند بار از خواب پریدم با ترس 

وقتی داشتم به خواب میرفتم قلبم درد گرفته بود 

وقتی داشتم حرف های گذشته رو میشنیدم و انگار سوار ماشین زمان شدم و پرت شدم به ۳ سال پیش ، عرق مرگ میکردم و درست نفس نمیکشیدم حس خفگی داشتم 

وقتی اومدیم از اون جمع بیرون ، پرت شده بودم به گذشته 

قلبم درد گرفته بود 

وقتی ح نگرانیاشو گفت بیشتر درد گرفت 

وقتی رسیدم جلو آینه د خودمو دیدم بغضم ترکید 

دلم برای خودم ، میم و همه ی آدمهایی که تو گذشتشون موندن میسوخت 

با خودم مدام تکرار میکنم از گذشته بیرون بیا و حال رو دریاب و به آینده فکر کن 

پ.ن ۱: دیشب شب بدی بود .... بد تموم شد 

پ.ن ۲: پناه بر شما وقتی غم و ترس دست میندازه رو خرخره ی آدم ... پناه بر شما و دعاهاتون 

پ.ن۳ : پادکست لازم شدم دوباره 

پ‌.ن ۴ : د

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۴۵
آفتاب ...

دیروز پشت چراغ قرمز وقتی به شمارش معکوس چراغ نگاه میکردم 

یهو انگار که به خودم اومدم و به این فکر کردم که دقیقا شمارش معکوس ثانیه های زندگیه ...هر انسانی که متولد میشه با خودش یه ساعت شنی داره ، شمارش معکوس از همون نفس اول شروع میشه ...

به علیرضا فکر کردم که چقدر ثانیه هاش کم بود و زود تموم شد 

به خودم ... که نمیدونم چند ثانیه دیگه مونده ؟!

به وقت اول رمضان ۱۴۰۱ شمسی 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۱ ، ۰۳:۱۳
آفتاب ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۲
آفتاب ...

خوشم به بال پریدن 

اگرچه روی زمبنم 

پرنده میپرد آحر...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۰ ، ۲۱:۴۱
آفتاب ...