قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

هزار باده ی ناخورده...

in parallel world , i shouldnt be here 

i may be in ...

شب بیداری و روز از نو- روزی از نو 

آزمون زبان هم قبول نشدم 

درس ها روی هم موندن ... 

تو این 25 سال نمیدونم کل روزهایی که واسه خودم زندگی کردم به تعداد انگشتای دست میرسه یا نه

آهنگ متن: به فرض محالم+ قهوه ی شبانه 

تصویر متن: اون روزی که با مائده دانشگاه شهید بهشتی بودیم، کنار مسجد و تهران زیر پامون بود 

(چقدر دنیای من و مائده از هم جدا شد تو شهید بهشتی ما که سری از هم سوا بودیم و یک روح در دو بدن، حالا کیلومترها فاصله داریم ، یه زمانی فکر میکردم مثل کوه پشتمه و بود ولی راهمون بدجور از هم جدا شد. شاید این همون داستانِ عدم قطعیته که هیچی همیشگی نیست. شاید یه روزم تو جهان موازی قرار بگیرم )

۲۸ آذر ۰۱ ، ۲۲:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
آفتاب ...

من الغریب

نفسم بند اومده 

هر چی بیشتر فرار میکنم بیشتر میاد سراغم 

خسته ام خیلی خسته 

بقول س. اون رقم حساسم 

خستمه واقعا 

دیگه تجمل چیزای کوچیکم ندارم 

واقعا کمکم کن واقعا کمکم کن واقعا کمکم کن خیلی کم آوردم

۲۶ آذر ۰۱ ، ۱۹:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

میجویمت؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ آبان ۰۱ ، ۱۹:۴۴
آفتاب ...

همدرد

پریروز یکی از بدترین روزهای زندگیم بود 

اگر به یک رشته وصل بودم اون رشته هم بریده شد 

حالا دوباره اون حملات پنیک و اون میل به خوابیدن های ادیکتیو برگشتن ، تازه از شرشون خلاص شده بودم 

علیرضا امروز یه چیز نوشت که حس کردم شاید تو جهان اون امروز همدرده 

:"همیشه زود خسته شدم 

زود کم آوردم 

زود وا دادم 

کم جنگیدم " 

هم خسته ام ، هم وا دادم ، هم از درون و بیرون شکستم ، هم کم آوردم ، این دوره از زندگیمو خیلی بد شروع کردم 

به افتضاح ترین حالت ممکن 

بدجور حالم بده و ترسیدم و اضطرابم برگشته 

دقیقا حال علیرضام دوست ندارم دیگه هیچ کاری کنم 

به شدت خسته ام 

روانم مخدوشه 

معنای وا دادگیو دارم با جونم لمس میکنم

پ.ن: امیدوارم باعث این حالم به همین درد گرفتار شه یکروز 

۲۰ آبان ۰۱ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
آفتاب ...

باید برایت بنویسم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۶:۳۹
آفتاب ...

روز های درماندگی

تو پناهگاه منی 

هنگامی که راه ها با همه وسعتشان درمانده ام می‌کنند

۰۱ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

ما زیر آواری از غم مدفونیم ....

اینجا امید را سربریده اند 

خرداد مغموم ۱۴۰۱

۰۶ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

پناه

پناه بر شما از هجوم فکر های بی امان 

پناه بر دعاهاتون ...

۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

مارا سری است با تو ... که گر خلق روزگار

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۴
آفتاب ...

اگر غم لشکر انگیزد ...

علیرغم آدم هایی که فکر میکنن زندگی تحت کنترل و ارادشونه 

من کاملا برعکسم 

دیشب ، حرف ها و اتفاقاتش آشفته ام کرد 

کل دیشب رو خواب میدیدم 

چند بار از خواب پریدم با ترس 

وقتی داشتم به خواب میرفتم قلبم درد گرفته بود 

وقتی داشتم حرف های گذشته رو میشنیدم و انگار سوار ماشین زمان شدم و پرت شدم به ۳ سال پیش ، عرق مرگ میکردم و درست نفس نمیکشیدم حس خفگی داشتم 

وقتی اومدیم از اون جمع بیرون ، پرت شده بودم به گذشته 

قلبم درد گرفته بود 

وقتی ح نگرانیاشو گفت بیشتر درد گرفت 

وقتی رسیدم جلو آینه د خودمو دیدم بغضم ترکید 

دلم برای خودم ، میم و همه ی آدمهایی که تو گذشتشون موندن میسوخت 

با خودم مدام تکرار میکنم از گذشته بیرون بیا و حال رو دریاب و به آینده فکر کن 

پ.ن ۱: دیشب شب بدی بود .... بد تموم شد 

پ.ن ۲: پناه بر شما وقتی غم و ترس دست میندازه رو خرخره ی آدم ... پناه بر شما و دعاهاتون 

پ.ن۳ : پادکست لازم شدم دوباره 

پ‌.ن ۴ : د

۳۱ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...