قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

هر جای دنیایی دلم اونجاست ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۰۵
آفتاب ...

یا دافع النقم

اومدم با یه من غر و گلایه د بغض

من چه هیرمی تری به کسی فروختم آخه؟

تو که میدونی من چقدر شکنتده ام ... تو که میدونی من حال و هوام بهم ریخته 

تو که میدونی بغض دارم تو که میدونی حسرت میخورم که میدونی عوض شدم که میدونی گم شدم که...

اشکهام امان نمیدن 

با تمام وجودم با تمام عجز و ناتوانی و بغض و گریه و نادمانه و هر چی که بخوای

زندگیمو بساز ... حالمو خوب کن 

آخه من کیو جز تو دارم بیام پیشش زار بزنم و کمک بخوام 

تموم شدم رفیق 

من آدم این روزا نبودم

بیا کمکم رفیق

آه

۲۰ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

روز نوشت سوم فروردین نود و هشت

زندگی پر از اتفاقات غیر قابل پیش بینیه

دقیقا جایی که فکر کردم دیگه هیچ مشکلی وجود نداره و همه چیز عالی پیش میره سر و کله ی مشکلات عجیب و غریبی پیدا شد که هیچ معادله ی حل شده ای تو ذهنم پیدا نکردم که به درد این روزام بخوره 

میدونی تا وقت حس خوشبختی میکنی ...خوشبخت ترین آدم دنیایی ...

ولی امان از وقتی که گرفتار مشکلات بشی ...یهو به خودت میای میبینی تنهایی، از دلخوشی هات دلزده شدی ، دلتنگ زمان گذشته شدی ، از همه بدتر به انتخاب و تصمیماتت شک میکنی 

چیزی که الان گیرش افتادم ..‌.

استاد اخلاق دانشگاهمون میگفت نه غم و غصه ها پایدارن نه شادی ها ...نمیدونم باید صبر کنم ببینم چی میشه 

اما راستی چرا آدمایی که حریمی رو رعایت نکردن خوشبخت شدن و من حالم الان اینجوریه ؟

سوالم خیلی جدیه به پای ناسپاسی و نافرمانی نذارش یه سوال از ته قلبمه ...یه فریاده

۰۴ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

آقا جونم پنو دعا کنین

آقا جون سلام ....

پارسال همین موقع ها بود یادتونه ... به انسیه گفتم تو اون شرایط سخت که دنبال راه نجات بود از شما کمک بخواد... بهش اطمینان دادم که کمکش میکنید 

اما امسال خودم تهِ چاهم ... آقا جون با بغض و اشک دارم مینوسیم ... وسط دعاهاتون منو یادتون نره ... میدونم آدمِ بدیم ... ولی اینجا یکی هست که تحمل این روزا رو نداره 

آقاجون من هر جا گرفتار شدم شما بهترین رفیقم بودین ...اینجا تنهام نذارین ... قلبم داره منفجر میشه 

آقاجون ...

۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

نجاتم میدهی خدا؟

به وقت پایان سال نود و هفت 

به رسم هر سال که این روزها برای خودم مینویسم از سالی که گذشت ...

اما اینبار شاید غمگین تر از گذشته ...

یک غزاله ام... پر از فکر و خیال و غم و اضطراب ... به قول مه تاب :" دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت "

دغدغه ی همه چیزم را دارم ... درگیر آدم هایی شده ام که آرامش ام را از من ربوده اند ... من هیچوقت حسود نبوده ام ، نیستم ... ولی آسودگیشان برایم یک حسرت است ...حالم را بهم ریخته اند ... دغدغه هایم را زیاد کرده اند ...

این روز ها فاصله ی اشک و لبخندم فقط چند ساعت است ... عمر خوشی هایم ساعتی شده اند ... به خیلی چیز ها شک کرده ام ... شک کرده ام که پس از سختی آسانی است ؟ یا...

این طولانی شدن دوره ی عقد و بهم ریختن اوضاع اشتغال و... برایمان گران تمام شد ... دیگر زود عصبانی میشوم ... غمگین شده ام ... حالم خوب نیست 

حس میکنم اشتباه کرده ام ... احساس یک آدم سخت پشیمان شده را دارم که هی هر روز بیشتر در این باتلاق غرق میشود ...همه چیز برایم به بغض و عقده و حسرت تبریل شده ...

امسال سال خوبی نبود هیچ تضمینی هم نیست سال بعد بهتر از این باشد که چه بسا ..‌

بی انگیزه شده ام ..‌. به دنبال رهایی میگردم ....خسته شده ام ...

از اینکه به من دروغ گفته شد ...سخت دلگیر و دلشکسته ام ... از اینکه هیچ چیز درست نمیشود فقط از یک مرحله وارد مرحله ی بعد میشوم و هر روز از آدم های اطرافم بیشتر دلزده و مانفر میشوم ... دیگر همه چیز در نگاهم رنگ باخته اند ... حالم بسیار ناخوش است .... در به در بدنبال رهایی ام ... دلم گرفته است ... بغض دارم ... هیچ چیز درست نمیشود ... خسته شده ام ... علقه ها و عاشقانه هایم را فراموش کرده ام 

نجاتم میدهی خدا ؟

۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

دستِ منو بگیر حالم جهنمه :(

نقیِ سریال پایتخت : خدایا با من مسله داری ؟ 

اما غزاله ی داستان خودش مدتهاست گم شده حوالی احساساتش ، واقعیت ، حرف و نگاه اطرافیان ، اعتقاداتش و واقعیت ها ...

کاش یه اتفاق بیفته حال همه ی آدمای کشورم خوب شه 

حالم اصلا خوب نیست ...اصلا ...

به خودم و تصمیماتم و همه چی و همه چی شک کردم 

از خودم میپرسم آیا ما هم روزای خوبو خواهیم دید ؟ 

از بچگی مشکل اضطراب داشتم و الان هم نفسمو بریده این اضطراب ...

یه سوال دیگم میدونی چیه ؟ 

کجا دستاتو گم کردم ؟ که پایان من اینجا شد

۱۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۱۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

این شکستن های بی صدا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۱۳
آفتاب ...

بیا و حال مرا...

سلام

دلم بدجور گرفته رفیق ... درد دلم را به پای ناسپاسی نگذار 

ولی ما چه هیزم تری به کسی فروخته ایم ... 

که هشتمان باید گرو نهمان باشد ... 

دلم برای ح و خودم بسیار میسوزد 

دلم آشوب است 

شکرت میکنم برای هزار و یک نعمتی که هست 

ولی رفیق ... دلم بدجور گرفته است 

تمام معادله هایم غلط از آب در آمد ... 

من عشق و ایمان را بر هر چیزی برتر میدانستم ولی آنها که نگاه مادی داشتند بردند و ما حس شکست میکنیم ... ما ...همان مایی که حواسمان بود دلی رانشکنیم ... حقی از کسی تضییع نکنیم ... خودمان را برتر ندانیم ... دارایی مان را در چشم و چال مردم فرو نکنیم نکند کسی در آن موقعیت اوضاعش خوب نباشد و دلش بشکند 

راستش را بخواهی انگار ما اشتباه فکر کردیم ... آدم های ظالم تر همیشه سالم تر اند 

در این چند ماهه کم نبود آدم هایی که با رفتارشان حس ترس و اضطراب را درونم شعله ور کردند و من هر لحظه از زندگی را با اضطراب آینده و ترس از بلاتکلیفی گذراندم ... ولی همه شان حالشان روز به روز بهتر از دیروز است ... و من اینجا در این حس شوم بلاتکلیفی بی انتها میسوزم 

این مدت هر چه دعا کردم ... به اجابت نرسید ...

من آدم خوبی نیستم ... شاید حجابم کاملِ کامل نباشد شاید نماز هایم را تک و توک بخوانم ...ولی همیشه به انسانیت معتقد بودم ... به اینکه آدم هارا نرنجانم ...از زندگی نا امید نکنم ... نترسانم ...

ولی ما ...باختیم ...آری رفیق باختیم به آنها که حقمان را ضایع کردند ... دلمان را شکستند... ما را از زندگی و عشق و ایمان نا امید کردند ...

پس تو کجایی رفیق ... به جان میجویمت جانا کجایی 

#بغض

۱۶ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

سپرده ام به خدا هر چه داشتم ...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ دی ۹۷ ، ۰۹:۵۲
آفتاب ...

کلاس میکروبیولوژی پزشکی

میخواستم بی خیال شم 

اما نمیشه 

این روزا منو یاد روزای پیش دانشگاهی میندازه

همه وضعیتشون از من بهتره 

نمیدون معیار های من اشتباه بودیا بقیه دارن جو الکی میدن 

حس همون گمشده رو دارم که همه چیزو گم کرده ...

نه واقعا نمیخوام ناشکردی کنم ولی وقتی این چیزار میشنوم نگران آیندم میشم

انگار همه حواسشون بوده به یه موضوع و فقط من فکرشو نکردم 

نمیدونم چرا اینطوری شد 

ولی همه چیز خیلی عجیبه 

تو بگو من عجله کردم ؟ تاوان چیزی رو پس میدم ؟ اشتباه کردم ؟ جایی پا کج گذاشتم 

یا بقیه دارن دروغ میگن ... 

بهمون کمک کن رفیق ... این نگرانی ها رو فقط تو میتونی پاک کنی از ذهنم 

آرزوی بدبحتی برای هیچکس ندارم خودت میدونی 

ولی حرفاشون ناراحتم میکنه نگرانم میکنه خستم میکنه 

خودت میدونی 

میشه نگاهمون کنی رفیق ؟ 

شکسته وار به درگاهت آمدم  که طبیب به مومیایی لطف توام نشانی داد

۲۱ آذر ۹۷ ، ۱۰:۳۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...