قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

دوستان قدیمی؟ تجدد گرایی؟

داستان این پست از گشتن در اینستا شروع میشود و دیدن یک آدمی در یک عکس کنار دریا که به نظرم چهره اش کنی آشنا میزند بعد میفهمم دوست دوران ابتدایی و راهنمایی و کلاس زبانم مرا (فارسی بگم )  دنبال میکند وبالعکس

ولی اصلا عکس العملی نشان نمیدهم نمیدانم این روز ها در من چه رخ میدهد که از صمیمی ترین دوستم که واقعا واژه ی دوست کم است برای توصیف...مدتهاست بی خبرم

پ.ن: پیدا کردن این دوست مذکور در اینستا حس خوبی را برایم زنده نکرد ...

پ.ن: رفیق من 

هوای عشقت اومده

هوای قلب من بده

یه حالت عجیبیه

دلم دوباره پر زده

۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

ضامن چشمان آهو ها...پناهم میدهی؟

هرکی پیشت اومد ...هوایی شد

همین یک ماه و چند روز پیش بود

صبح جمعه بعد دعای ندبه ..

نشسته بودم در صحن اصلی و نگاه میکردم به دوروبرم ...

اصلا وقتی در کنارت مینشینم تمام حرف هایم یادم میرود

راستی آن پیرمرد افغانستانی دوست داشتنی که یک کیسه پلاستیکی در دست داشت و آشغال هارا برمیداشت...

آقا پناهم میدهی؟

هر کی اومد پیشت هوایی شد 

هوایی شدم ...

میلادت مبارک حضرت رئوف با مرام

آقا خواهش میکنم برای همه ی ما دعا کنید و من...

۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

شصت ونه

لابد ما مفید نبودیم 

وگرنه برایمان نامه مینوشتی 

پ.ن:

یارا تو هم هوای ما دارا

۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

دلهره دارم بانو...

دلتنگ روز هایی هستم که هیچوقت نیامدند...

هوای این بی هوایی را داشته باش بانو....

تولدتان مبارک بانوی مهر 

بعدا نوشت: السلام علیک یا فاطمه المعصومه

۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۹ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

در هجده سال و پانزده ساعت از یک عمر

امروز هجده سالم تموم شد...

برای اولین بار میخوام آرزوم تحقق آینده ای که دوست دارم نباشه 

خدایا میخوام آرزو کنم که همیشه خیر ترین راه هارو بهم نشون بدی و چشمم رو ببندی که بیراهه هارو نبینم

خودت و خودم خوب میدونیم تو این یه سالی که گذشت چه بیراهه ها که نرفتم و دوباره مجبور شدم دور بزنم کل راه رو برگردم و از یه اتوبان دیگه برم ...

خدایا کمکم کن

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم اشف کل مریض

حسبنا الله و نعم الوکیل

خدایا وکالت منو قبول میکنی؟

۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
آفتاب ...

راهم نزدیک نیست! ولی تو که نزدیکی

یه وقتا آرزوهاتو ازت با زور میگیره

خدا از بنده هاش گاهی کمی مجذور میگیره

زیر نویس : اکتفا میکنم به همان "تو قلب من یه امپراتوره  

                                                                تسلیم میشه چون که مجبوره"

۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۳ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
آفتاب ...

سر راه دریا نشونی بذار...

                                        " گفت هر خواستنی عین توانایی نیست"

شعر نوشت 1: آه آدم دلش که پر باشد دوست دارد به کوچه ها بزند

شعر نوشت2: " من پادشاه مقتدر کشوری که نیست"

زهرا نوشت: خدایا  از ته دلم میخوام کمکم کنی  یا ایهاالقریب

۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آفتاب ...

راستی چرا من هیچوقت به مقصد نمیرسم؟!

سال پیش حوالی همین روزها:

هر روز دست رویاهایم را میگرفتم و دوتایی تمام گوشه های روز های آینده را قدم میزدیم

از عکس گرفتن از آن شاخصه ی معروف بعد از عیادت فاطمه قبل لز عملش

تا آن تابلو در بیمارستان پارسیان که کنارش ایستادم و عکس گرفتم

و بعد از آن...

امسال این روزها:

فقط میدوم که نمیدانم برسم یا نرسم...نمیدانم

راستی من چرا هیچ وقت به مقصد نمیرسم؟!

همیشه در میانه ی راه یا گم کرده ام  یا رها کرده ام یا ... یا گمم کرده اند یا رهایم کرده اند...

یا بی خیال همه چیز تمام رفته هارا برگشته ام...دست از پا دراز تر!

۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۸ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
آفتاب ...

وقتی...

واسه کار نکرده جواب پس میدی ...

۰۸ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
آفتاب ...

من بی تو چیزی میستم

گر برانی و گر ببخشایی ...

                                                  ره به جای دگر نمیدانم

۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰
آفتاب ...