قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

گر دوست دشمن است...شکایت کجا بریم؟

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۵۵ ق.ظ

نمیدونم چه جفایی در حقش کردم که مستحق این رفتارها بودم ؟ 

ما ز یاران چشم یاری داشتیم 

خود غلط بود آنچه میپنداشتیم...

از زمستون و بهار ۳ سال پیش شروع کرد به دروغ گفتن و پنهان کردن حقیقت و دور شدن و دور شدن 

با اینکه یه بخشی از این جایگاهی که الان داره بواسطه ی منه ...

دیگه از اون به بعد شد یک غریبه 

من اما انگار بدجنسی رو باور ندارم... باهام بدجنسی کرد ولی من باور نکردم که داره از قصد همه ی این کارهارو میکنه 

تو شرایط بد روحی من رو تنها گذاشت... تنهای تنهای تنها ... زمانی که از دوست و دشمن میخوردم ... میدونست حالم چقدر بده و چقدر تحت فشارم ... چندباری ازش کمک خواستم ... با دروغ دست رد زد به سینه ام ... با بهانه های الکی ... بعد رفت همون کمک هارو خیلی مخلصانه و بی منت برای غریبه ها انجام داد 

من اما هنوز بعنوان یک دوست خوب میدونستمش 

هر بار دور شد من باز رفتم سراغش 

تمام این مدت دروغ بود ... دروغ پشت دروغ 

در حالی من رو ترک کرد که میدونست تنهام ... رفت با آدمهای دیگه ...دورش شلوغ شد 

به جایی رسید که پیج اینستاگرامش رو پاک کرد بک پیج جدید زد... ۳۰ نفر رو فالو کرده که من جز ۳۰ تا آدم نزدیک زندگیشم نیستم که بیاد من رو فالو کنه 

تو پیج کاریش با گروه علمیشون دیدم چه دروغایی گفته به من ...

کاش لا اقل میدونستم برای چی من رو لایق این رفتارها دونستی 

منم جاهایی اشتباه داشتم، شاید زیادم بودن... ولی خوب جبران کرد ...

دیگه حتی دوست ندارم ببینمش ... راسته که میگن فواره هر چی بالاتر بره پایین اومدنشم همونقدر سریعه 

این آدم یک مدت مدیدی بهترین آدم زندگیم بود ... جاهایی از زندگیم فقط روی این آدم حساب میکردم و نه هیچکس دیگه ای 

بارها و بارها بهش فرصت دادم که دوباره اون روابط احیا بشه ولی هر بار خنجرو از پشت زد 

تا قبل اینکه برم پیجش رو ببینم ، تو دلم میگفتم ارتباطم رو قطع میکنم ولی میبخشمش بخاطر خوبی هایی که بهم کرد 

ولی بعد از دیدن پیجش دیگه نمیتونم ببخشمش ...

کاش حداقل میفهمیدم برای چی ...

این سوگواری ناقص... که یه آدم دیگه نیست... نمرده ولی برای تو مرده ... دیگه نیست و تو نمیدونی برای چی گذاشتت و رفت ... یه بغضه که همیشه میمونه 

تو زندگیم چند تا از این اتفاقا افتاده ... ولی این مثل رفتن م.ا میمونه ... یه درد شد یه گوشه قلبم ... رفتن م.ا بعد ۸ سال تازه داره خوب میشه دردش... رفتن تو ولی لابد خیلی بدتر باشه ... 

نمیبخشمت نه بخاطر اینکه منو گذاشتی کنار ... بهت حق میدم شاید آدمهای بهتری وارد زندگیت شدن و دیگه من اونقدرا خواستنی نبودم ... نمیبخشمت بخاطر اینهمه دروغ ... بخاطر این همه بی وفایی ... کاش همون اول که فهمیدی من دیگه آدم بدرد بحوری برات نیستم میرفتی و نمیموندی اینهمه زخم از خودت به جا بذاری 

من فکر نمیکنم اونقدرا هم بد بوده باشم ... حتی وقتی صاف تو روم گفتی که همه ی بهانه هات الکی بوده و از قصد تنهام گذاشتی بخشیدمت و باهات ادامه دادم ... ولی دیگه انگار ته خطه اینجا

احتمالا این متن رو هیچوقت نخونی 

ولی اگر نمینوشتم... این دلشکستگی چطور چاره بود 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۱۴
آفتاب ...

نظرات  (۱)

۱۴ فروردين ۰۳ ، ۰۸:۳۱ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام

ازتون دعوت می کنم برای انتشار دلنوشته ها و تجربیاتتون از شبکه اجتماعی ویترین استفاده کنید

+ الان نام کاربریتون برای ثبت ازاد هست

با سپاس

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی