قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

آقا جون سلام ....

پارسال همین موقع ها بود یادتونه ... به انسیه گفتم تو اون شرایط سخت که دنبال راه نجات بود از شما کمک بخواد... بهش اطمینان دادم که کمکش میکنید 

اما امسال خودم تهِ چاهم ... آقا جون با بغض و اشک دارم مینوسیم ... وسط دعاهاتون منو یادتون نره ... میدونم آدمِ بدیم ... ولی اینجا یکی هست که تحمل این روزا رو نداره 

آقاجون من هر جا گرفتار شدم شما بهترین رفیقم بودین ...اینجا تنهام نذارین ... قلبم داره منفجر میشه 

آقاجون ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۰۰
آفتاب ...

به وقت پایان سال نود و هفت 

به رسم هر سال که این روزها برای خودم مینویسم از سالی که گذشت ...

اما اینبار شاید غمگین تر از گذشته ...

یک غزاله ام... پر از فکر و خیال و غم و اضطراب ... به قول مه تاب :" دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت "

دغدغه ی همه چیزم را دارم ... درگیر آدم هایی شده ام که آرامش ام را از من ربوده اند ... من هیچوقت حسود نبوده ام ، نیستم ... ولی آسودگیشان برایم یک حسرت است ...حالم را بهم ریخته اند ... دغدغه هایم را زیاد کرده اند ...

این روز ها فاصله ی اشک و لبخندم فقط چند ساعت است ... عمر خوشی هایم ساعتی شده اند ... به خیلی چیز ها شک کرده ام ... شک کرده ام که پس از سختی آسانی است ؟ یا...

این طولانی شدن دوره ی عقد و بهم ریختن اوضاع اشتغال و... برایمان گران تمام شد ... دیگر زود عصبانی میشوم ... غمگین شده ام ... حالم خوب نیست 

حس میکنم اشتباه کرده ام ... احساس یک آدم سخت پشیمان شده را دارم که هی هر روز بیشتر در این باتلاق غرق میشود ...همه چیز برایم به بغض و عقده و حسرت تبریل شده ...

امسال سال خوبی نبود هیچ تضمینی هم نیست سال بعد بهتر از این باشد که چه بسا ..‌

بی انگیزه شده ام ..‌. به دنبال رهایی میگردم ....خسته شده ام ...

از اینکه به من دروغ گفته شد ...سخت دلگیر و دلشکسته ام ... از اینکه هیچ چیز درست نمیشود فقط از یک مرحله وارد مرحله ی بعد میشوم و هر روز از آدم های اطرافم بیشتر دلزده و مانفر میشوم ... دیگر همه چیز در نگاهم رنگ باخته اند ... حالم بسیار ناخوش است .... در به در بدنبال رهایی ام ... دلم گرفته است ... بغض دارم ... هیچ چیز درست نمیشود ... خسته شده ام ... علقه ها و عاشقانه هایم را فراموش کرده ام 

نجاتم میدهی خدا ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۰۹
آفتاب ...

نقیِ سریال پایتخت : خدایا با من مسله داری ؟ 

اما غزاله ی داستان خودش مدتهاست گم شده حوالی احساساتش ، واقعیت ، حرف و نگاه اطرافیان ، اعتقاداتش و واقعیت ها ...

کاش یه اتفاق بیفته حال همه ی آدمای کشورم خوب شه 

حالم اصلا خوب نیست ...اصلا ...

به خودم و تصمیماتم و همه چی و همه چی شک کردم 

از خودم میپرسم آیا ما هم روزای خوبو خواهیم دید ؟ 

از بچگی مشکل اضطراب داشتم و الان هم نفسمو بریده این اضطراب ...

یه سوال دیگم میدونی چیه ؟ 

کجا دستاتو گم کردم ؟ که پایان من اینجا شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۱۲
آفتاب ...