قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

حالم بده و گریه دارم 

امشب هر کی یه جوری یه مشت زد با رفتارش

علاوه بر اون فشار آزمون هارو دارم تحمل میکنم 

علاوه بر اون فشار کار های روزمره هست 

علاوه بر اون فشار تمرینای دکتر رشیدی هست 

دیگه خستگی رد حس نمیکتم حتی 

مائده نیومد ، برای چتدمین بار که به کمکش نیاز داشتم ، چند بار باید بهم ثابت شه که این آدم دیگه به درد من نمیخوره؟ واقعا چند بار؟ 

بدیم اینه زود دلبسته ی آدما میشم 

بدیم اینه دوست ندارم دیگران از من رنجیده خاطر باشن 

بدیم اینه که خیلی ضعیفم 

چند بار ، چند بار و چند بار گذشت کردم از مائده ، از رفتار هاش ، رفتار هایی که اون کینه کرد ولی من بخشیدم ، که این رابطه حفظ بشه و دوستیه سر جاش بمونه 

دقیقا پارسال این موقع ها چندین بار ازش کمک خواستم ولی دست گیری نکرد 

بقول هدیه تنها موندن شرف داره به بودن با بعضیا چقدر راست میگفت 

کویین هم با حرفش قلبمو شکست، این که من و با عسل تو یه دسته بندی قرار داد یعنی من رو جزو آدم هایی میدونه که گند زدن تو زندگیشون ، عمیقا معتقدم که عسل گند نزده و خودت خوب میدونی 

امروز رو مود خوبی بودم ، بعد از تجربه ی پریروز که قشنگ افسردگی شدید رو لمس کردم ... خراب شد ولی تهش 

تهش بغض دارم 

حمید هم برگشت گفت فلانی اومده بود و چقدر خوب مونده بود... همین که توجهش جلب شده ... غمگینم کرد ... عمیقا ... 

میم هم گفت ثبت نام نمیکردی برای آزمون و اینا ... البته میم شاید حق داره و حیفش میاد 

ولی من دارم با اجزای زندگی مبارزه میکنم ...

چقد جات خالیه ... جای فیزیکیت... مثلا آدم که غم داشت میومد بغلت میکرد و گریه میکرد و تو قول میدادی که درستش کنی ...

+ دنی پیام داد... پیامش منو میترسونه ... 

دیگه همه چیز منو میترسونه 

شدیرا گریه دارم رفیق ...

راستی یادته همیشه بهت میگفتم رفیق الان دیگه واقعا رفیقی 

یا رفیق من لا رفیق له ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۲ ، ۲۳:۴۷
آفتاب ...

روحم تو فشاره 

یه فشار مدام ...تا حالا حس کردی همه جارو غبارِ غم گرفته؟

از صیح که بیدار شدم گریه دارم ولی گریه ام نمیگیره 

خیلی خسته ام ، برام همه چیز فرسایشی شده 

کاش میشد رها شد 

ازت توقع داشتم دستمو بگیری... جدی میگم 

مثل میم که کاری نکرد و کارش درست شد توقع داشتم منم کمک کنی

ولی نکردی 

حالا من ترسیدم و افسردگی منو داره تو خودش حل میکنه 

دلم میخواست بودی میشد ازت قول گرفت 

من خیلی خسته ام یه راهی نشونم بده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۰۸
آفتاب ...