قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

یک یادداشت زمستانی...

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۳۶ ق.ظ

به نام خودتکه همیشه پای هممون وایسادی

رفیق جان دلم گرفته است ولی حرفهایم را به پای ناسپاسی نگذار...

امشب یادداشت هایش را که خواندم...با این که به خودم قول داده بودم...دیگر فکرم آن سمتی نرود ولی رفت...و دلم گرفت

با این که دیگر برایم اهمیتی ندارد و فراموش شده است ... نه برنگشتم سر پله ی اول ... نمیدانم خودت که بهتر میدانی ...

قسمت اعظم ذهنم را یک سوال بزرگ فراگرفته ...آن هم اینکه چرا...

قطعا اتفاق هایی که برایمان پیش میاوری پر از حکمت اند و دلیل و بعد از مدت ها جواب آن را خواهیم یافت...

بگذریم ازاین بحث تکراری...

رفیق آمده ام بگویم به کمکت برای زندگیم در هر ثانیه نیازمندم...به این که باشی و من هر لحظه فکر کنم که دلم گرم است به بودنت

برای آرزوهایم آمده ام ازتو مدد بخواهم

تو همان خدایی هستی که آسمان را میگریانی برای خندیدن گلی...

آمده ام برای آرزوهای از دست رفته ام از تو کمک بخواهم ...که زنده شان کنی ...

برای رویاهایی که در سرم دارم

برای همه ی خواستنی های زندگیم

"و الیک یا رب مددت یدی"

د مورد آن دلگیری چیزی که آرامم میکند یک تعریف است از مهربانی تو که تصویر کارتونیش را قبلا دیده ام...

زیادشنیده ام که تو وقتی چیزی را به کسی نمیدهی ... چیز های بهتری سراغ داری برایش...

راستی تازه یادم آمد در مورد مطهره اینجا بنویسم

حدود دوهفته پیش مطی رفت پاریس و در صفحه ی اینستاگرامش نوشت

شاید باورتون نشه لحظه ی اولی که وارد فرودگاه شدم...دقیقاً مثل همون چیزی بود که همیشه برای بچه های کلاسم میخوندم یادتونه برای شما هم گفتم؟
"مسافرین محترم پرواز ایر فرانس به مقصد پاریس ، شارل دُ گُل...."
اون روز که این پست رو گذاشتم خیلی ها نوشتن دیگه پروازا شارل دُ گُل نیست...ولی بی توجه بودم! پرواز هم شد همون پاریس به مقصد شارل دُ گلُ، شد همون که گفتم تا اخر ٩٥ باید برم پاریس...اون موقعِ که گفتم از قصد بود چون قرار بود اردیبهشت برم ولی در کمال ناباوری ریجکت شدم، اون روز که جواب ریجکتم اومد یک روز تموم گریه کردم..جواب تلفن هیچ کس رو ندادم چون کاملاً اماده ی سفر بودم ، سوغاتی هامو خریده بودم، لباسامو اماده کرده بودم ، دلم شکسته بود ولی یه لحظه یاد جمله ای افتادم که همیشه هر وقت شرایط برام سخت و دلچسب نبود برای خودم میخوندم از مارلو
" خدا همیشه برای بنده هایی که تسلیم محضش میشن چیزای خوبی در نظر داره" تسلیم محضش شدم...و هیچ وقت هیچ روزی فک نمیکردم بشه پاریس رو توی ژانویه فصل محبوبم ، با دکورهای جذاب نوئلش ببینم...اونم در زمانی که هیچ امیدی هم نداشتم، این یعنی تو هستی خدای خوب من...و صدای منو خوب خوب میشنوی

پ.ن: این هوگو چقد خووووووبه خدایا

پ.ن2: بعد از اون گرفتی حال یه نمازی خوندم و یه لاکی زدم بر انگشتان...یه بنفش گلبهه طوریه لاکام:)

پ.ن 3: خدایا حالمو خوب کن لطفا...و بهم صبر بده که بتونم منتظر روزای خوبتبمونم

پ.ن4: خدایا منو به رویاهام برسون خواهش میکنم

پ.ن5: این هـــــــــــوگــــــــــو چقد خوبه عاخه :)))          :))))

پ.ن6: علیرضا رو کجایدلم بذارم عاخه :"(

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۴
آفتاب ...

نظرات  (۱)

:)
+++
پاسخ:
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی