قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

تار سپید...گرد روزگار

جمعه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۰۱ ب.ظ

بارها اتفاق افتاده برای رسیدن به یک چیزی انقدر شوق داشتم و مصر بودم برای رسیدن به اون هدف ولی بعدش... پشیمون ترین آدم عالم بودم

یعنی یا خودم پشیمون شدم یا انقد همه چیز بد پیش رفته که ...

سال 86 برای اینکه زودتر عید بشه و برم شمال خونه مادربزرگم از آذر روز شمار گذاشته بودم

اما دقیقا 7 اسفند بود که علیرضا(برادرم) رو از دست دادبم

اون عید سیاه ترین عید بود 

هر چند که مدتها بعدش مثلا عید 98 هم به همون اندازه برام سیاه بود، این بار اما کسی رو از دست نداده بودم ولی گرفتار تصمیمات اشتباه شده بودم و خودم رو انداخته بودم ته چاه دقیقا از همون انتخاب ها بود که برای رسیدن بهش بی صبر بودم و بعد که رسیدم تازه اول همه چیز بود

هنوزم ته چاهم ...

پ.ن: اما عنوان بخاطر اینه که مدت کوتاهیه لابه لای موهام تار سفید پیدا میکنم، فکر کنم استارت سفید شدن موهام از همون سال 97 خورد ولی واقعا امسال به اوج خودش رسید

پ.ن: روزهایی رو دارم میگذرونم که برام جز حسرت به حال دور و بریام چیزی نداره، حقیقتا نمیدونم حسرت درستیه یا نه ولی حداقل شواهد نشون میده کسایی که کمتر از من دوییدن و جنگیدن و تمام عیارشون برای انتخاب هاشون مادی بود تقریبا 100 هیچ از من جلو زدن...

بابا حرف خوبی میزد... میگفت فلانی رو (داییم) معجزه هم نمیتونه نجات بده... اما من تجلی اون حرف رو در خودم دیدم و زندگیم... یه جوری ام که فکر میکنم کدوم معجزه باید رخ بده که ما رو نجات بده آخه؟

احساس بدیه عقب بودن از دیگران...

نقل قول:

دنیا پر از آدماییه که اتفاقا خیلی هم تلاش کردن ولی هیچوقت نتونستن توضیح بدن چرا باختن... حس بازنده بودن

پ.ن: چند تا وبلاگ بیان رو خوندم تو این چند روز و دیدم آدم های صاحب اندیشه تو ان فضا کم نیستن... تصمیم گرفتم منم بیشتر بنویسم... یه وقتا فقط نوشتن آدمو سبک میکنه...امیدوارم بتونم روزنوشت هامو بنویسم...حتی اگر کسی نخونه اما مدتها بعد که میای نوشته های خودتو میخونی میبینی چه روزایی رو از سر گذروندی...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۱۱/۲۱
آفتاب ...

نظرات  (۲)

روحشون شاد :(((

 

 

همیشه واسه هرچی جلو جلو ذوق کنیم کنسل میشه 

همیشه یه قدم مونده به رسیدن چیزی که می خوایم یه دستی از غیب میاد و جوری دور ازش پرتمون  می کنه ازش که ۱۰۰۰ سال نوری هم پیاده تو کویر زیر آفتاب بریم دیگه به اونجا نمی رسیم

پاسخ:
سلامت باشید سپاسگزارم

دقیقا همینطوره و یه وقتایی چقدر گرون تموم میشه برای آدم این دور افتادن از رویاش

راستی خیلی ممنونم که میخونید نوشته هام رو :)

خواهش می کنم ×_× 

تقصیر شماست که اینقد قشنگ می نویسید

پاسخ:
نظر لطف شماست 
ممنونم که اینطور فکر میکنید 
خوشحال شدم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی