قرارمان آخر اردیبهشت

جهان موازی

چون کاسه‌ای که پُر شدنش بی‌صدا کند
از تو دلم پُر است ولی دَم نمی‌زنم

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ دی ۰۱ ، ۱۱:۰۹
آفتاب ...

حس میکنم برای استرس درس داشتن دیگه پیرم 

و خسته ام از این استرس بیهوده 

دوست دارم یگم گور بابای دانشگاه و تمومش کنم ولی نمیشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۱ ، ۲۰:۰۶
آفتاب ...

فردا روز پر استرسیه ...

امیدوارم خدا کمکم کنه 

برام دعا کنید 

امان از شب های اضطراب

برام دعا کنید لطفا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۰۰:۳۳
آفتاب ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ دی ۰۱ ، ۲۱:۱۹
آفتاب ...

یه موجی که شروعش تابستون ۹۳ بود 

سال کنکور 

اولش خوشم نیومد ، پس زدم بعد درگیرش شدم 

انقد غرقش شدم که همه چیز رو باختم بعدش 

حالا اما ...

شاید بعدا ادامش رو بنویسم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۱ ، ۱۹:۲۵
آفتاب ...

really who knows what will happen at the end?

پ.ن:توییتر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۱ ، ۱۰:۵۱
آفتاب ...

سال ۹۵تا ۹۷ صبح زود که میرفتم تهران با بابا ، دم دمای رسیدنم به دانشگاه برنامه زنگ انشا رادیو پیام بود فکر کنم شروع میشد ، اسم دانش آموزای تو اون نمایش رادیویی اینجوری بود : کمال ادب ، شایان ذکر ، کمال تشکر و...

اسنو واسه این گفتم که دارم تغییر میکنم 

تو ذهنم داشت میچرخید که شاید تلاش هام "شایان تشکر" نباشه ولی در نوع خودش برام خوشاینده 

شاید به هیچ جا نرسه این تلاش ها 

اون چیزی که تو سرم فرای واقعیته یعتی همونقدر که فیل بتونه پرواز کنه فکرای منم پتانسیل تحقق یافتن دارن 

فقط کاش یه روزی اسمم رو ببینم 

کاش فیل ها به پرواز دربیان...کاش

پ.ن: جناب نیلز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۱ ، ۰۱:۵۸
آفتاب ...

یه چیزی هست که نمیدونم سرانجامش چی میشه 

ولی اگه یه روز ...

نمیدونم 

دستمو بگیر مثل همیشه

مثل همیشه

مثل همیشه نیاز دارم به کمکت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۱۱:۵۹
آفتاب ...

in parallel world , i shouldnt be here 

i may be in ...

شب بیداری و روز از نو- روزی از نو 

آزمون زبان هم قبول نشدم 

درس ها روی هم موندن ... 

تو این 25 سال نمیدونم کل روزهایی که واسه خودم زندگی کردم به تعداد انگشتای دست میرسه یا نه

آهنگ متن: به فرض محالم+ قهوه ی شبانه 

تصویر متن: اون روزی که با مائده دانشگاه شهید بهشتی بودیم، کنار مسجد و تهران زیر پامون بود 

(چقدر دنیای من و مائده از هم جدا شد تو شهید بهشتی ما که سری از هم سوا بودیم و یک روح در دو بدن، حالا کیلومترها فاصله داریم ، یه زمانی فکر میکردم مثل کوه پشتمه و بود ولی راهمون بدجور از هم جدا شد. شاید این همون داستانِ عدم قطعیته که هیچی همیشگی نیست. شاید یه روزم تو جهان موازی قرار بگیرم )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۱ ، ۲۲:۴۹
آفتاب ...

نفسم بند اومده 

هر چی بیشتر فرار میکنم بیشتر میاد سراغم 

خسته ام خیلی خسته 

بقول س. اون رقم حساسم 

خستمه واقعا 

دیگه تجمل چیزای کوچیکم ندارم 

واقعا کمکم کن واقعا کمکم کن واقعا کمکم کن خیلی کم آوردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۱ ، ۱۹:۲۲
آفتاب ...